هشتپر - قروق
با سلام خدمت دوستان پنج شنبه ساعت 12 شب از رشت حركت كرديم به طرف هشتبر خونه خواهرم كه تازه ازدواج كرده،مهرسا جونم توي ماشين تا نزديكاي هشتپر فقط رقصيد و شب هم ساعت 3.5 خوابيد .
جمعه رفتيم پارك سياهداران سورتمه سوار شديم ، مهرسا با باباش نشست اولش مي گفت باد مياد و موقع پياده شدن دلش نمي خواست پياده شه.نهار رو هم رفتيم آستارا بعدش يه مقدار خريد تو پاساژهاي نزديك بازارچه ساحلي كرديم و مهرسا خانومي هم از ساعت 5 چون خيلي خسته شده بود و دمپايي هم پاش رو زده بود،شروع كرد به لجبازي و من و باباش رفتيم تو ماشين و تا ساعت 6.5 منتظر بقيه مونديم ، بعدش رفتيم پاساژاي داخل شهر و اونجا هم فقط مي خواست از پله ها بالا پايين بره ، من هم تصميم گرفتم ببرمش تو ماشين بخوابونمش اما كلي گريه زاري كرد كه ماشين دوست نه و نخوابيم اما بعد از كلي قصه نيوشا ( دخترخاله مهرسا كه 4 سال و 4 ماهشه و هر وقت كه مهرسا كار بدي مي كنه من يكي از قصه هاي نيوشا و اون كار بد رو ميگم ) بالاخره خوابيد و بابايي هم تو ماشين پيش مهرسا موند و استراحت كرد و من و زندايي با هم رفتيم خريد .
شنبه ناهار رفتيم به يكي از روستاهاي هشتپر به اسم قروق كه يه پارك ساحلي داره زمين چمن و درختاي كاج، درخت هاي انبوه ديگه، طاووس ، شتر مرغ (مهرسا با ديدنشون كلي ذوق كرد و بهشون علف مي داد بخورن ) ، كشتي سباء ، استخر توپ ، سرسره بادي براي بازي بچه ها و راستي خو نه هاي پيش ساخته چوبي شيك براي كرايه و ... جاتون خالي واقعاً زيبا بود و هوا هم كاملاً بهاري ،مهرسا دو بار نزديك بود جوراب شلواريش رو در بياره و مي گفت برم آب بازي كنم . بعدش هم با خواهرزاده دامادم سواركشتي سبا شد با اينكه دلش هري مي ريخت ولي دلش نمي خواست پياده شه و بعدش رفت يه دور استخر توپ و كلي سرسره بادي نشست و با كلي گريه زاري از اونجا برگشتيم و تو ماشين خوابيد تا صومعه سرا و بعدش هم اومديم خونه و ...
عکسهای قروق :