مهرسامهرسا، تا این لحظه: 15 سال و 21 روز سن داره

مهرسا هستي مامان

غيبت خاله مرجان

1390/5/9 9:41
نویسنده : مهرانه
2,042 بازدید
اشتراک گذاری

تقريباً از فروردين سال 89  وقتي مامان مهرانه صبحها مياد اداره خاله مرجان لطف مي كنن از خواب شيرين صبحگاهي مي زنن و ميان مهرسايي رو نگه مي دارن اما حدود يه هفته اي ميشه چون امتحاناي خاله شروع شده مهرسايي هم آواره شده دو روز دختر عمو سولماز (سولي جون)اومد ولي چون خواهرش چهارشنبه زايمان داشت ديگه نتونست بياد (تا اطلاع ثانوي) دو روز هم زن داداشم لطف كرد و اومد و بچه صبح رو خوابيد بعدش با زن داداشم رفت خونشون .

امروز صبح عسلم رو بردم خونه داداشم همچين تو خواب شيرين بود  خواب  تا داداشم اومد بغلش كرد يهو چشاش رو باز كرد و من رو ديد اونقدر گريه كرد كه نگو و نپرس گریهخيلي اعصابم بهم ريخت !!!!!عصبانی

خاله مرجاني خيلي دوست دارمماچ امتحاناتت رو خوب بده و به قول مهرسا  زود بيا ديگ....ه منتظر

 

 

شنبه براي باباجون قاسم يه دستگاه تست قند خون و براي پدر شوهرم(به قول مهرسا : قستم (قسمت الله )) يه كفش گرفتيم و رفتيم روستاي پدرم اينا: بابا از وقتي كه بازنشسته شده يه سوييت اونجا درست كرده و اكثراً اونجان مهرسا كه همش دنبال مرغ و جوجه ها بود و براي غازا علف مي كند و به زور بهشون برگ توت فرنگي مي داد و اونها هم نمي خوردند چون بچه ها نبودند بعد از ظهري حوصلش سر رفت به باباش گفت بريم دد باباش هم بردش كنار سفيدرود وقتي برگشت ازش پرسيدم :

 شنا كردي؟

به من مي گه مايوووو نداشتم حالا كي مي خواست ببيندت فوضول خانوم تا مايو بپوشي

قربون اون حرف زدنت برم .

هفته پيش رفته بوديم خونه پدر شوهرم  چون برادر شوهرم خيلي نازش مي ده و ازش تعريف مي كنه مهرسا هم خيلي دوستش داره  بهش گفته بود مهرسا شوكولات .

دستاش رو گذاشت جلوي دهنش و با خنده و ذوق اومد طرفم و گفت: بهم ميگه مهرسا شوكولات هي هي هي قهقهه

پنجشنبه رفتيم تا بابايي يه شلوار براي خودش بگيره اونقدر مهرسا شيطوني كرد و از مغازه رفت بيرون و از نردبون مغازه هم بالا پايين رفت كه آخرش منصرف شديم و برگشتيم خونه

عسلم بيرون خيلي شيطوني ميكني و غير قابل كنترل ميشي الهي من قربونت برم يه خورده كمتر كالري بسوزون عزيزكم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

عمه ی امیرحسین
28 خرداد 90 15:20
سلام . خوشحالم با وب شما آشنا شدم . قابل دونستید به ما هم سر بزنید
mamane amir ali
29 خرداد 90 22:27
salam.mersiiiiiiiiiiiiii azizam.hatman be ma sar bezanid.che jaleb bood in rosta.ta hala nashnideh boodam.dokhtareh nazeto beboos.
مامان آوا
1 تیر 90 15:03
مهرانه جون محبت کردین به وبلاگ نی نی سر زدید. خوش اومدین خیر مقدم. بازم از این کارا بکنیدا. ما هم با اجازه لینکتون کردیم. مهرسای نازو میبوسیم و امیدواریم با مراقبت مامان خوبش زود زود خوب بشه.