مهرسامهرسا، تا این لحظه: 15 سال و 21 روز سن داره

مهرسا هستي مامان

ارشیای ناز و مامان آتنای کوچولو از بین ما پرکشیدند

1390/6/5 12:29
نویسنده : مهرانه
3,953 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزپیش داشتم به پیوندهای وبلاگم سر می زدم هر کاری کردم برم تو وبلاگ ارشیا و مامان آتنا نشد که نشد تا اینکه تو google سرچ كردم و خبر ناگوار فوت ارشیای ناز و مامان آتنا رو ديدم خيلي خيلي متاسف شدم  اين چند روزه همش به يادشون هستم اميدوارم روحشون شاد باشه و خدا به شوهر مهربونش نيما صبر بده خبر به نقل از يكي از آشناهاشون بوده كه تو تالار گفتگوي ني ني سايت پيدا كردم :

 

 

خبر اين بوده

نميدونم ميدونستيد يا نه اتنا و نيما دانشجوهاي بابامن .
بابام ديروز بايد ميرفت تهران كه بليط گيرش نميومد با نيما تماس گرفت كه براش بليط بفرسته(اخه باباي نيما و داداشاش دفتر هواپيمايي دارن)
نيما جواب نميداد به اتنا زنگ زد گوشي اتنا هم خاموش بود زنگ زد دفتر هواپيمايي كه يه نفر از كارمنداشون گفت كه عروس و نوشون فوت كردن امروز هيچكدوم نيومدن دفتر....
ديگه بابام با يه حال زار به ما گفت.چون موبايلا رو هم جواب نميدادن بيشتر اظطراب داشتيم تا اينكه به خونه اتنا اينا زنگ زديم كه زن داداشش جواب داد و قضيه رو تعريف كرد...
يكشنبه ساعت 7 شب اتنا وارشيا ميرن بيرون يه كم خريد كنن(نزديك خونشون)
ماشينو كنار خيابون پارك ميكنه ارشيا رو بغل ميكنه تا مياد از خيابون رد شه
يه ماشين بهشون ميزنه ارشيا جا در جا ميميره بميرم الهي اتنا ميبينه كه ارشيا مرده
اينو مردم و راننده كه اونجا بودن تعريف كردن ميبرنشون بيمارستان كه تا برسن بيمارستان اتنا ميره تو كما ولي قبلش همش دعا ميكرده بميره و زندگي رو بدون ارشيا نبينه...
تا ساعت 11 شب تو كما بوده و11 هم.........ميميره...

اتنا فقط نوزده سالش بود هنوز بيست سالشم نبود........

يكي يه دونه مامان باباش همين يه دونه دختر بود.
داداش اتنا وبلاگو حذف كرده چون نيما از وقتي ميفهمه فوت شدن همش تو وبلاگ بوده واز گريه به مرز غش ميرسه و ميخواسته خودكشي كنه
كه داداشش وبو حذف ميكنه...

 

اين مطالب رو هم از وبلاگ خاله گلنار به آدرس http://cyberkids.persianblog.ir/post/86/ پيدا كردم.

آتنا خانوم دانشجوی رشته پزشکی هستند و همسرشون هم دارن در همین زمینه تخصص می گیرن .. آقا نیما..

و یه قند عسل دارن به نام ارشیا که متولد 12/1/ 1388هست

ارشیا جون پسر آروم و سر به راهیه و تا حالا که شیطنتی ازشون در وبلاگ ثبت نشده ..

بستنی و کاکائو رو دوس داره و به زبان شیرین بچه گانه می گه :

مانی دیده باهام میای بلیم بتنی بخلیم؟؟ تاتائو بتلیم؟؟؟

(دیگه باهام میای بریم بستنی بخریم کاکائو بخریم؟؟؟)

الهیییییی ... دوستت دارم ارشیای عزیزم ...

 

آخی ... دلم گرفت .. آخه مامان اتنایی این چه عکسیه که ثبت کردی؟ عکس گریه ؟آدم دلش میسوزه خب.. من که تحمل گریه بچه ندارم خبناراحت

 

ماشالله چقدر نازه ارشیا جونمقلب

 

و اما این شما و این هم عکسی که نشون میده ارشیا جان کنجکاو  هستن.. راستشو بگو حواست کجاست؟ نیشخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (47)

مامان آريا
5 شهریور 90 13:02
خيلي ناراحت شدم خيلي اصلا"‌نمي تونم چيزي بگم خيلي گريه كردم يه بغض بزرگ توي گلومه خدا به بابا نيما صبر بده خدايا خودت بهش رحم كن خدايا كرم و مصلحتتو شكر
مامان سانای
5 شهریور 90 17:56
سلام مشکل باز نشدن عکسها حل شد من صبح به چند وبلاگ سر زدم فقط عکسهای شما باز نشدن بهر حال. با خواندن این پست خیلی متاسف شداسم ارشیا برام آشناست فکر کنم قبلا به وبلاگش رفته بودم روح هر دوشون شاد خدا به خونوادشون صبر بده درد بزرگیه
سمیه: مامان مسیح
6 شهریور 90 9:55
سلام خاله جون.....بیا پیشمون...ما آپیم با پست جشن تولد مسیح کوچولو... با تفسیر و تصویر...
سمیه: مامان مسیح
6 شهریور 90 10:07
سلام خاله جون.....بیا پیشمون...ما آپیم با پست جشن تولد مسیح کوچولو... با تفسیر و تصویر...
سمیه: مامان مسیح
6 شهریور 90 10:09
خدااااای ...من.... نه...نه
کاکل زری یا نازپری
6 شهریور 90 12:16
عزیزم واقعا" متاسف شدم فکر میکنم یه بار به وب منم آمده باشند البته اگه اشتباه نکرده باشم. دلم خیلی گرفت علتشو نمیدونی؟؟(


ادامه مطلب رو نخوندي؟
دخترک
7 شهریور 90 1:14
متاسف شدم وبلاگشونم حذف کردن
مامان نیایش
7 شهریور 90 13:52
خیلی ناراحت شدم خیلی برای بابا نیما خدا بهش صبر بده اون دو تا که حتما جاشون تو بهشته میدونی نمیشه گفت خدا رو شکر ولی همین که مامان اتنا با پسرشه و داغ اون رو دلش نمونده جای شکر داره منم اگه جای آتنا بودم دعا می کردم با بچه ام برم خدا به بابا نیما صبر بده ان شا الله
مامان نازنین زهرا
7 شهریور 90 15:50
خیلی دلم گرفت دیشب همش تو فکرشون بودم خدا بیامرزتشون
مامان ماني
7 شهریور 90 19:49
سلام ... خيلي متاسف و ناراحت شدم .... خيلي خيلي به همسر مهربونش تسليت مي گم ... خدايا ......
مامان آريا
8 شهریور 90 13:54
کم کم غروب ماه خدا ديده مي شود صد حيف ازين بساط که برچيده مي شود در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آن کسي ست که بخشيده مي شود عيد شما پيشا پيش مبارک
مامان سارا
8 شهریور 90 14:10
خدا هر دو شون رو بيامرزه. جاشون تو بهشت باشه. من خيلي ناراحت شدم. خدا به همسرش صبر بده. دستت درد نكنه كه به ما هم خبر دادي.
الی
8 شهریور 90 15:07
خیلی متاسف شدم وای که روزگار چه بازیهایی داره بیچاره اقا نیما خدا به بازماندگانشون صبر بده
مریم مامان درسا
9 شهریور 90 16:39
سلام مهرانه جون مهرسای عزیزم چطوره؟خیلی ناراحت شدم بابت ارشیا جون و مامان مهربونش همیشه خدا خوبها رو گلچین میکنه ... خدا بهشون صبر بده ... راستی عیدتون هم مبارک
سمیه: مامان مسیح
9 شهریور 90 21:00
____________@@_@__@_____@ ___________@@@_____@@___@@@@@ __________@@@@______@@_@____@@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@_______@ _________@@@@@_____@_______@ __________@@@@@____@______@ ___________@@@@@@@______@ __@@@_________@@@@@_@ @@@@@@@________@@_____ _@@@@@@@_______@_____ __@@@@@@_______@@_____ ___@@_____@_____@_____ ____@______@____@_____@_@@ _______@@@@_@__@@_@_@@@@@ _____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@ ____@@@@@@@__@@______@@@@@ ____@@@@@_____@_________@@@ ____@@_________@__________@ _____@_________@_____ _______________@_____ ____________@_@_____ عیدتون مبارک
مامان وبابای آناهل
10 شهریور 90 1:22
مامان مهربون ،خیلی ناراحت شدیم.(گریه و دعای خیر) خدا شما را هم حفظ کنه با این مهربونی
خاله گلنار
10 شهریور 90 19:08
سلام عزیزم.. دو سه روز پیش مامان نیایش جون اومد و این خبر رو بهم داد... اول نشناختم یعنی فکر می کردم آتنا باید یه بچه باشه و با ارشیا خواهر برادر باشن .. وقتی دوباره ازشون پرسیدم همین پست که شما گذاشتی رو برام گذاشتن.. تازه یادم اومد بازم زیاد باورم نمیشد و تو بوم نوشتم اگه کسی خبری داره بگه.. آخه چراااااااااااااااااااااااااااا خدایا به آقا نیما صبر بده ... وقتی دیدم عکس گریه رو گذاشته منم بالای عکس نوشتم آخه این چه عکسیه آدم دلش می گیره بغض گلومو گرفته بیاین برای شادی روحشون دعا کنیم .. به زودی یه آپ در این مورد می کنم .. یه کار همگانی
نیلوفر آبی (خاله ی نینیش کوچولو )
12 شهریور 90 3:17
سلام خیلی براشون غصه خوردم گرچه خودم 3 ماهه داغدارم ولی خیلی یادشون میکنم و دعا ... ارشیا کوچولو خیلی معصوم و دوست داشتنی بود روحشون شاد کاش وبلاگشون هنوز بود....
بابا محسن
12 شهریور 90 11:49
منم همون موقع متوجه شدم و تا چند روز حالم گرفته بود همش به این فکر میکردم مرگ چقدر بهمون نزدیکه و چقدر ما غافل از خود و کارامون ... خدایا هیچ پدری چنین روزی را نبینه ...خیلی سخته ..خیلیییییییییییییییییییییی
مامان محیا
12 شهریور 90 12:14
خدا رحمنشون کنه کاش وبلاگش بود
منا
12 شهریور 90 13:49
سلام مهرانه جان خوبی عزیزم.؟؟ من چند روز قبل این پستت را خوندم اما اینقدر ناراحت شدم که هیچ حرفی واسه گفتن نداشتم چون واقعا آدم نمیدونه چی بگه
مامان علی مرتضی
12 شهریور 90 23:09
سلام دوست عزیز منو بابایی خیلی ناراحت شدیم کاش داداش اتنا خانم وبلاگو حذف نمیکرد بابا نیما بعدها میتونست برای زنو بچش بنویسه و این طوری آروم میشد و با نبودشون راحتتر کنار میومدبه هر حال امیدوارم خدا بیامرزدشون
من شمارو لینک کردم خوشحال میشم لینکم کنید و با هم دوست بشیم


سلام من هم شما رو لينك كردم
مامان نازدونه ها
13 شهریور 90 10:39
خدا به خانواده ش صبر وارامش بده
خاله زهرا
13 شهریور 90 11:39
ســـــــــــــــلام ______________
ووووووووووووووووی چقدر این کوشولو ناسههههههههههههه_______
خیلی جیگرهههههه___________[بوسه]
حتما برا این خوشگله اسپند دود کنین___________
خیلی دوسش دالمممممممم________
فدات شم عزیز دلم اینقدر هول شدم یادم رفت بگم چطوری؟خوبی؟
خب خدارو شکر منم خاله ی نگارم خوشحال میشم بهم سر بزنی____
منتظرتم بابای

.
.
راستی با تبادل لینک چطوری؟____

موافقم عزيزم
مامان ماهان عشق ماشین
14 شهریور 90 3:45
خيلي ناراحت شدم خيلي اصلا"‌نمي تونم چيزي بگم يه بغض بزرگ توي گلومه خدا به بابا نيما صبر بده خدايا خودت بهش رحم كن
helia & sara
14 شهریور 90 10:22
خیلی خیلی دردناک بود خدا قرین رحمتش کنه جای هردوشون توی بهشت برین هست ولی آدم واقعا" نمیتونه دو تا داغ رو باهم بپذیره خدا به آقا نیما صبر و شکیبایی بده
مامان آبتین
14 شهریور 90 15:00
خیلی متاسف شدم قلبم به درد اومد روح هر دوشون شاد و صبر بابا نیما کثیر
مامان زهرا نازنازی
15 شهریور 90 12:47
مامان زهرا نازنازی
15 شهریور 90 14:21
ممنون از لطفتون منم لینکتون کردم
مامان آريا
15 شهریور 90 14:59
ماماني نمي خواي بياي و يه پست جديد از مهرساي گل بنويسي و يه كم حالو هواي وبتو عوض كني چون وقتي اين پستتو مي بينم ياد بابا نيما مي يفتمو دلم براي درديكه مي كشه مي گيره مهرسا جونمو ببوس
مامان نازدونه ها
15 شهریور 90 16:17
عزیزم وقتشه بیای ویه اپ جدید از کارهای مهرسا جون بذاری
نیلوفرآبی
15 شهریور 90 19:04
سلام ممنون از اینکه به وبم اومدید . موفق باشید ...
نیلوفرآبی
15 شهریور 90 19:10
راستی ممنون از لینک . شما هم لینک شدین .
عمه مائده
17 شهریور 90 11:53
تسلیت میگم
مامانی شیما وحدیث
18 شهریور 90 19:30
انا لله وانا الیه راجعون خیلی ازاین خبر ناراحت شدم وقلبم درد گرفت . هرکارمیکنم نه اشکم میره ونه میتونم این قضیه رو فراموش کنم . ازخداوند صبر زیاد برای خانواده هاشون رو خواستارم .
يك خانوم پرنيان
19 شهریور 90 12:39
واي خدا....جاي اين دو فرشته پيش فرشته هاي سپيد و شاد خدا
مامان امیر علی
24 شهریور 90 14:38
وای دلم ریش ریش شد و کلی اشک ریختم وای چه دنیایی شده اخه . نمی دونم چی بگم .الان هر دو با هم هستند .روحشون شاد
سيدمهدي
27 شهریور 90 2:11
نميدونم چي بگم متاسفانه من امروز توسط يكي از مامانها متوجه شدم. شايد ايشون يكي يا دو بار اون هم خيلي وقت پيش به وبلاگ من اومده بود از عكس عرشيا فهميدم . اما الان واقعا حالم گرفته شد . نميدونم چي بگم چون چشمام پر از اشك شده . فقط خدا رو قسم ميدم به جدم امام حسين كه روحشون رو با خانم فاطمه الزهرا محشور كنه .
مامان ماهان عشق ماشین
27 شهریور 90 15:42
سری قبل که اومدم عکساشو ندیدم ولی خیلی غصه دار شدم.حالا که عکسا رو دیدم آتیش گرفتم. خاله جون کاش این عکسا رو برداری. خدا رحمتشون کنه.
مامان نيروانا
28 شهریور 90 10:10
واي خداي من، مهرانه ي عزيز چند وقتي بود سراغت نيومده بودم. رفتم سراغ كاكل زري يا نازپري ببينم عروسي چه خبر كه چند تا پست پايين تر اين خبر رو ديدم و اومدم سراغت. منم بغض گلوم رو گرفته. كاش يه كم احتياط ميكردن راننده ها و كاش اين خبرهاي پر از غصه نياد. نميدونم چي بگم. مواظب خودت و مهرساي عسلي باش.
مامان حسني
28 شهریور 90 10:59
سلام الهي خدا به بازماندگان خصوصا آقا نيما صبربده خيلي خيلي متاسفم
مامان رهام
31 شهریور 90 17:19
خیلی متاسف شدم با اینکه نمیشناختمشون اما عکسای ارشیا دل آدمو کباب میکنه خدا به اقا نیما صبر بده
farzane
1 مهر 90 15:19
khodaye man kheili delam gereft khodaya be nima o khonevadashon sabr bede ...
مامان علي
1 مهر 90 17:40
سلام خيلي خبر دردناكي بود.خدا به آقا نيما صبر بده.
مامان امیرناز
4 مهر 90 17:08
سلام عزیزم واقعا دلم شکست اشکام بند نمیاد خدا به اقا نیما صبر بده درد بزرگی خوش به سعادت این مادر که با فرزندش رفت..........
مادر کوثر
19 مهر 90 9:56
وای خدا چه غم انگیز
مامان علی مرتضی
6 دی 90 22:42
سلام خوبید؟ماشالله به این نی نیه خوشمزه خدا حفظش کنه راستی به وب ما سر بزنید و اگه از طرحم خوشتون اومد میتونید به مارای بدید کد ما 168 اگه به آشناهاتون هم سفارشمون کنید که خیلی خوب میشه