خريد و مهمونی
سلام دختر نازم اين چند روزه دختر خوب و خانومي بودي چهارشنبه با هم رفتيم مغازه خانه و كاشانه كلي خريد كرديم برات يه پازل چوبي به شكل موش و يه عروسك خوشكل كه اسمش رو گذاشتيم لي لي و يه سري لوازم براي خونه گرفتيم بعدش هم رفتيم شهر قلم تو تختي دو تا كتاب و يه بسته ماژيك (روش كشيده كه اگه لباس ماژيكي بشه تو ماشين لباسشويي شسته ميشه كه البته هنوز امتحان نكردم)و لوازم طراحي صورت كه شبيه رژه و يه بسته پازل و دو تا سي دي گرفتيم .
از كوچيكي عادت كردي وقتي ميريم تو مغازه اي اگه از چيزي خوشت بياد مامان بهت ميگه فقط باهاش باي باي كن و ورش ندار (البته استثناهايي هم وجود داشته مثلاً اگه پفك رو ببيني غير قابل كنترل ميشي)به محض اينكه وارد فروشگاه شديم يه ست استمپ ور داشتي و تو دستت گرفتي يه كم بعدش يه خانومي اومد گفت اين رو از كجا ورداشتين منم بهش گفتم وردارين اين به درد دختر من نمي خوره چند لحظه بعد مهرسا جونم كتابي رو كه تو دستش بود پرت كرد و آنچنان بغضي كرد كه نگو ، تازه اون موقع بود كه فهميديم واسه استمپ داره خودش رو ميكشه خانومه هم اومد و استمپ رو پسش داد بعدش هم رفتيم رستوران كباب ترك خورديم و مامان هم استمپ رو گذاشت تو كيفش وقتي اومديم بيرون دوباره يادت اومد و دنبال استمپت بودي ،وقتي اومديم خونه سه سوت پازل چوبيت رو درست كردي اما هنوز بقيه پازل هات رو رو نكرديم
ايشالا وقتي دوربين دستمون رسيد عكساي وسايل جديدت رو مي زارم
پنجشنبه يكي از همكارامون ما رو افطاري دعوت كرده بود (رستوران ترنگ طلايي صومعه سرا ) من و بابايي و مهرسا با دوستم شهرزاد (كه يكي از همكاراي خوبم هستش ) و شوهرش و دختر نازشون نگار كه چهار سالشه رفتيم خيلي به ما و بچه ها خوش گذشت من مهموني افطاري رو بيشتر از هر مهمونيه ديگه اي دوست دارم(مخصوصاً اگه روزه باشي شامي ماه رمضون با نون و پنير و سبزي تازه و چايي شيرين خيلي حال ميده)
جمعه هم بعد اذان راه افتاديم رفيم كياشهر خونه خانواده شوهرم ،مهرسا با پسر عموش كلي بازي و يه كم جنگ و دعوا كرد .دختر نازم وقتي در مقابل بچه هاي ديگه قرار ميگيره دختر خوبيه و خيلي خوب باهاشون كنار مياد عسل خودم ديگه فداش بشم الااااااااااااااااااهي
ديروز صبح با خاله مرجاني رفتي خونه زن دايي فرشته منم ساعت 5 تا 7 رفتم كلاس خياطي و بعدش هم اومدم افطار كردم بابايي هم ساعت 8.5 اومد دنبالت، مامان جون 13 ساعت تو رو نديده بودم و دلم خيلي برات و تو هم خيلي دلت براي من تنگ شده بود و هي ميومدي بهم مي چسبيدي ددري خانوم قربونت برم