خرابكاري
مهرسا خانومي اين چند روزه مدام داره خرابكاريهاي اساسي ميكنه كه واقعاً اشك منو درآورده
سه شنبه گذشته خانوم خانوما تو شورتش خرابكاري كرد و بعدش مثلاً خواست بره تو حموم خودش رو تميز كنه كه بيا و ببين ..... خدا سر هيچ كس نياره موكت اتاقش و دست و پا و بلوزش همه و همه رو كثيف كرده بود ديگه قيافم ديدني بود با خشونت تمام شستمش و همينطور واستاد منو نگاه كرد اما بعد اشكش دراومد ولي نگاش نكردم تا بفهمه چقدر كارش زشت بوده (البته ميدونستم كه ميخواد مارو بيدار نكنه چون بعد از كلي بازي كردن باهاش ساعت حدود 5 من و باباش تازه خوابيده بوديم)بعدش هم موكت اتاقش رو شستم بعدش اومد منو نگاه كرد با ناز بهم گفت مرانه مرانه(مهرانه ) كه مثلاً ببخشمش منو بغلش كردم وازش خواستم ديگه از اين كارا نكنه و اونم قول داد از اون قولاي الكي......
چهارشنبه بعد از ظهر رفتيم درياي كياشهر با اينكه دريا طوفاني و آبش گل آلود بود اما مهرسا با باباش رفت شنا و كلي حال كرد فرداييش كه برگشتيم ديدم مهرسا ساكته با خودم گفتم حتماً داره با لباساش بازي مي كنه يهو صدام كرد مامان بيا خراب كاري كردم چشمتون روز بد نبينه تمام شامپو رنگم رو از آرنج و زانو به پايين به خودش ماليده بود و روي روفرشي و بلوز سفيدش ريخته بود همش به فرش گرفته بود اومدم تميزش كنم بيشتر شد ديگه گريم گرفته بود چون فرش رو هم تازه بعد از جيش گرفتن مهرسا داده بوديم شسته بودند شوهرم كه اوضاع رو ديد با كلي مكافات فرش رو 3 طبقه برد پايين و شستش دستش درد نكنه لكه هاش رفت اما يه جاهاييش زرد شد .
ديروز هم مايع آرايش پاك كن چشمم رو ريخت روي تخت كه اين آخري بيشتر ضرر مالي بود و خرابكاري كمتري داشت
فكر كنم تمام اين كارها به خاطر نبودن خاله مرجاني اتفاق افتاده كه البته خدا رو شكر خاله مرجان ديشب اومده اميدوارم عسل خانوم كاراي بدش رو بذاره كنار
ديشب كه داشتيم براي خواب مي رفتيم خونه مامان اينا بهش ميگم ماماني كجا ميري؟ با اون شيرين زبونيش ميگه من كه جايي نميرم نگاه كن تو ماشين نشستم گفتم داريم خونه كي ميريم؟ ميگه خونه مامان بزرگ خونه مريم جون ...... الهي مامان قربون اون شيرين زبونيت بشه عزيزم