قهر و آشتي
جمعه غروب رفتيم سفيد رود و شب موقع برگشتن من و خاله مليحه و عمو مهدي و پسردايي وحيد تو ماشين بوديم اينقدر قشنگ شعر اشكين 0098 رو هم زمان با ضبط مي خوندي و حركات موزون انجام مي دادي كه همه ما از خنده روده بر شديم بعدش هم تا بابا رفت بنزين بزنه تو هم رفتي سريع جاش نشستي و تمام سي دي ها رو بهم ريختي منم به همه بچه ها گفتم كه باهات قهر كنن و تو رو نگاه نكنن ، تو هم كه در اين زمينه نقطه ضعف داري سريع گفتي قهر نكنين ديگه كار بد نميكنم منو نگاه كنين ، بابايي تا اومد تو ماشين سرت داد زد كه چرا به وسايلي كه مربوط به تو نيست دست مي زني ؟تو هم سريع گفتي بهش نگاه نكنين با هاش قهر كنين اونوقت بود كه همگي منفجر شديم
دختركم ديروز(شنبه) بچه خيلي خوبي بود و كلي با عروسكاش بازي كرد و براشون شعر خوند اما ديشب وقتي خواستم بهش سيب زميني بدم گرفت سيب زميني رو پرت كرد و همزمان دست درازي هم كرد منم ناخودآگاه دستش رو زدم اما انگاري يكم محكم زدم و بعدش هم باهاش قهر كردم چون واقعاً از اين كار متنفرم كه يه بچه دست درازي كنه با گريه رفت پيش باباييش و گفت مامان منو زد، باباش هم نازش رو خريد و بهش گفت كه كار بدي كردي همون موقع تلفن زنگ زد سريع گوشي رو ورداشت گفت كار بد كردم مامان رو اذيت كردم تخم مرغ رو ريختم مادر شوهرم پشت خط بود بهش گفت برومعذرت خواهي كن ،سريع اومد بهم گفت ماماني معذرت ميخوام ببخشيد، منم دستش رو بوسيدم و ازش معذرت خواستم و بعدش شروع كرد خودش رو لوس كردن
ديگه موندم چطور تمام شيرين كاريهات رو بنويسم (الهي مادر قربونش بره) وقتي قيافه و لب و لوچه و چشات رو كج و كوجه مي كني واقعاً خوردني ميشي و آدم دوست داره گازت بگيره