مهرسامهرسا، تا این لحظه: 15 سال و 21 روز سن داره

مهرسا هستي مامان

برف

1390/9/12 13:52
نویسنده : مهرانه
1,307 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز جمعه هفته گذشته وقتي از خواب بيدار شديم ديدم برف اومده رفتم مهرسا بغل كردم و از پنجره بيرون رو بهش نشون دادم ميخواستم بدونم ميدونه اين چيه ؟هنوز چشاش درست حسابي باز نشده بود يه خورده نگاه كرد و بعدش داد زد برفه بريم بازي كنيم و آدم برفي درست كنيم بعد از ظهرش برديمش پايين و تو حياط كمي بازي كرديم ولي چون حالش زياد مساعد نبود نرفتيم بيرون و برف بازي وگرنه خيلي دوست داشتم بريم با هم برف بازي .اولش كه برف رو طرفش پرتاب مي كرديم واميستاد خودش رو تميز مي كرد اما بعدش خودش هم مي خواست با گوله هاي برف ما رو بزنه حتي دستكشش رو هم درآورد تا مسلط تر باشه اينم عكساي روز برفي: البته اينقدر پوشوندمش كه چيزي از صورتش معلوم نيست:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان نیایش
12 آذر 90 18:25
وای چه کیفی کرده این مهرسا عسلی الهی سالم باشی همیشه دخملی
شکوفه گیلاس
14 آذر 90 0:56
واقعا که برف بازی خیلی کیف میده ولی ای کاش تابستونا برف میومد چون زمستون هوا خیلی سرده
مامان آرمان
14 آذر 90 14:46
ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم گر جان طلبد دريغ از جان نکنيم دنيا اگر از يزيد لبريز شود ما پشت به سالار شهيدان نکنيم امیدوارم حال مهرسا جون زودتر خوب بشه.حالا دیگه تجربه برف بازی داره و دفعه بهد با حال خوش میره و حسابی بازی میکنه
مهسا
15 آذر 90 2:02
خرد بودم کوچه ها را دیده ام آتش نامردمان را دیده ام با برادر در پس دیوار و در اشک های مادرم را دیده ام در نبود مادرم بابای من ناله ها فریاد هارا دیده ام روز های بی قراری میگذشت مسجد و محراب و خون رادیده ام باز هم در کوچه ها در پشت در کودکان و کاسه هارا دیده ام تا کنون داغ برادر دیده ای؟ من چنان داغ برادر دیده ام زهر در قلب حسن جا کرده بود گوییا شیب الخزین را دیده ام بر فراز منبر بابا بزرگ هر شغال و گرگ صحرا دیده ام پایه های آسمان میریخت گر دیده بودش هرچه را من دیده ام نامه ها دریافت کردم یک به یک نامه های کوفیان را دیده ام با سپاهی عازم صحرا شدم گر ندیدی کربلا را ، دیده ام کاش می ماندم در آن شهرغریب خوب استقبالشان را دیده ام با دلی خون آب از نامردمان تشنگی کودکان را دیده ام دسته گل هایم همه پرپر شدند دشنه بر حلقوم اکبر دیده ام گوییا داغ حسن کافی نبود از چه رو من داغ قاسم دیده ام هر جه گفتم در پسم عباس بود بی سر و بی دست او را دیده ام طفلک شش ماهه ام جرمش چه بود؟ روی دستم خنده اش را دیده ام بر فراز نیزه های دشمنان ماجرای خیمه هارا دیده ام خواهرم زینب ز چه بی معجری؟ بشکند دستش، رخت را دیده ام در خرابه بر دو پای دخترم بی بدن جان دادنش را دیده ام از برای قصه ی نالان من گریه و آه خدا را دیده ام التماس دعا
KIANA
17 آذر 90 17:28
SALEM BASHI AZIZAM KHILI SHAL VO KOLAH KEREMET GHASHANG EBOOS
مامان سانای
19 آذر 90 10:17
معلومه داره بهش خوش می گذره خیلی مواظبش باشه دوباره مریض نشه.
مامان آريا
19 آذر 90 14:20
وايييييييييييييييييييي چه كيفي كردي خاله عكسات معركه شدن
سیما - مامان هلیا
20 آذر 90 9:56
ای جونم ، همیشه خوش باشی جیگر طلااااااااااااااااااااااااااااا ماشاءالله هزار ماشاءالله خیلی دخمترتون خواستنیه .حتما سپند دود کنید . من لینکتون کردم . بوس بوس بوس واسه لپ خوشگل خاله
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
20 آذر 90 13:51
سلام.وای چه برفی.چه شاد. راستی قالب جدید مبارک.خیلی اینجا قشنگ شده. در مورد دندون ماهان که پرسیده بودین:دندون جلوی ماهان یه حفره کوچولو داشت که باعث شد همون قسمت از دندون دچار پوسیدگی بشه.الان پرش کردیم و ریشه رو نگه داشتیم تا مشکلی برای دندون دایم پیش نیاد.متاسفانه نشد روکش کنیم تا ظاهرش حفظ بشه.
نیلوفر(فرح) مامان آوا
20 آذر 90 14:19
راستی این نظر قبلی مال من بودا
مامان آرمان
20 آذر 90 19:17
سلام.ممنون که به ما سر میزنید.
فکر کنم برای این مطلبتون پیغام فرستاده بودم که انگار به دستتون نرسیده.
بهر حال امیدوارم که حال مهرسا جون خوبه خوب بشه و بتونه در بارش برف آینده راحت و خوب بره بازی کنه.
راستی قالب جدیدتون مبارک باشه.
از قالبهای پسر بده؟
خیلی قشنگه و خیلی هم سریع باز شد ولی قالب قبلی تون خیلیییییییییییییییییییییی دیر باز میشد.


خواهش مي كنم ممنون از نظر لطفتون
فرزانه
23 آذر 90 15:42
جویای احوالاتتون و منتظر عکسای دخملی هستیم
نیلوفر(فرح) مامان آوا
29 آذر 90 8:06
همیشه شاد باشید. دوستتون داریم.
سيدمهدي
11 دی 90 23:30
سلامممممم اومدم یه سلامی بدم خدمتتون
مادر کوثر و علی
9 بهمن 90 14:54
سلام دلم برای این دخمل خوشگل تنگ شده بود مامانی شما خوبی؟ درسا خوب پیش میره؟ فوق میخوندین دیگه درسته؟