مهرسامهرسا، تا این لحظه: 15 سال و 15 روز سن داره

مهرسا هستي مامان

قهر و آشتي

جمعه غروب رفتيم سفيد رود و شب موقع برگشتن من و خاله مليحه و عمو مهدي و پسردايي وحيد تو ماشين بوديم اينقدر قشنگ شعر اشكين 0098 رو هم زمان با ضبط مي خوندي و حركات موزون انجام مي دادي كه همه ما از خنده روده بر شديم بعدش هم تا بابا رفت بنزين بزنه تو هم رفتي سريع جاش نشستي و تمام سي دي ها رو بهم ريختي منم به همه بچه ها گفتم كه باهات قهر كنن و تو رو نگاه نكنن ، تو هم كه در اين زمينه نقطه ضعف داري سريع گفتي قهر نكنين ديگه كار بد نميكنم منو نگاه كنين ، بابايي تا اومد تو ماشين سرت داد زد كه چرا به وسايلي كه مربوط به تو نيست دست مي زني ؟تو هم سريع گفتي بهش نگاه نكنين با هاش قهر كنين اونوقت بود كه همگي منفجر شديم دختركم ديروز(شنبه) بچه...
9 مرداد 1390

خريد

سلام دختر نازم ديروز صبح با خاله مرجاني رفتي خونه زن(زندايي) و موقع رفتن هم گير دادي بايد جليقه ليت رو با شلوارك بپوشي ،بعدازظهر هم رفتيم خريد ،خاله مرجاني هم تو راه با دخترخاله سولماز جيم زد ،شما هم چون خيلي خسته شده بودي يه مقدار اذيت كردي . ماماني براي خودش يه شلوار لي و براي شما هم كلي گل سر و يه پيراهن نخي بلند خريد(جديداً دوست داري لباسهاي بلند ببوشي )  خودت هم يه ست انگشتر و گردنبند و دستبند كيتي ورداشتي (تو عاشق كيتي هستي و مامان هم عاشق تو ) ديشب با زندايي هسته هاي آلبالو رو در مي آورديم كه ديديم ازت صدايي درنمي ياد . نفهميدم كي صندلي بلند آشپزخونه رو گذاشته بودي جلوي ميز توالت و كرم ضد آفتاب...
9 مرداد 1390

سفر به همدان

سلام دوستای خوبم ببخشید دیر اومدم یه هفته ای تو اتاق ادارمون ساخت و ساز بود و ما هم آواره اتاق همکران،این بود که دیر آپ شدم خاطرات سفر به همدان:   ظهر يكشنبه ٢٧/٠٤/٩٠ من و بابايي و مهرسا راه افتاديم رفتيم به سمت همدان ،خاله مرجان و دايي مجید هم افتخار ندادند بيان ،ساعت حدود 3 رسيديم تاكستان يه دو ساعتي اونجا بوديم و ناهار کتلت و برنج خوردیم و با اجازه صاحب باغي كه اطراق كرده بوديم كلي سيب كنديم و بعد راه افتاديم رفتيم كبودر آهنگ ، اما سرايدار مهمانسرايي كه گرفته بوديم اونجا نبود و ماهم شب رو تو چادر تو یکی از پاركهای همدان خوابیدیم،براي يه روز خيلي جالب بود ولي براي چند روز واقعاً زجر آوره نميدونم مسافرايي ك...
8 مرداد 1390

ميخوايم بريم همدان

سلام ديروز با فك و فاميل رفتيم سفيد رود و همگي با هم شنا كرديم (البته با حفظ شئونات اسلامي) بابايي هم يه مقدار اصول صحيح روي آب وايستادن و شناي قورباغه رو بهم ياد داد (ماماني يه مدت استخر ميره ولي بايد همه چيز رو اصولي بلد شي چون بابايي استخر نميتونه بياد تو خونه تئوري ميگه ولي تا حالا نشده بود كه عملي بتونه بهم نشون بده ) به هر حال جاي همگي خالي من و مهرسا جون هم كلي آب نوش جان كرديم (اميدوارم چيزيمون نشه) از چهارشنبه پيش تصميم گرفتم برم كلاس خياطي ولي چون با روزهاي استخر يكي هستش و چون بعد استخر خيلي خيلي خسته ميشم و مهرسايي رو هم نمي تونم اين همه ساعت پيش كسي بذارم بابايي هم كه شنبه تا دوشنبه اضافه كاره پس بايد استخر رو...
25 تير 1390

ني ني شگفت انگيز من

اين عكس مهرسا جوني در تاريخ 15/04/89 گرفته شده دخترم يه دختره شگفت انگيزه مگه نه؟(تو آرايشگري مستعده اگه باور ندارين بهتره صورتتون رو بهش بسپرين اونوقت مي بينين چقدر شما رو خوشگل مي كنه) ...
25 تير 1390

سقالكسار

  سلام خدمت دوستاي خوبم جمعه ٢٣ اردیبهشت تصميم گرفتيم بعد از چندروز مريضي بابايي( دل درد شديد و فشار پايين و تب و ... كه خدا رو شكر الان بهترن)،  با دادشم و زن داداشم ( به قول مهرسا : زن ) و ماهان (پسر دايي مهرسا ) بريم بيرون و حال و هوايي عوض كنيم سبزی پلو با ماهی درست کردم و رفتيم سد خاكي سقالكسار حوالي روستاي آقا سيد شريف تو راه جاده جيرده - شفت . جاي بكر و قشنگي بود با درياچه اي زيبا،مهرسا همش كنار آب بازي كرد و تمام خرده چوباي اطراف رو مينداخت تو آب و كلي حال مي كرد،آخرش هم تا مچ پاش افتاد تو قسمتي كه روش از برگهاي مرداب پر شده بود،فكر نمي كرد آب باشه و مي گفت پا....م كثيف ش......د  . بعد...
22 تير 1390

هشتپر - قروق

با سلام خدمت دوستان پنج شنبه ساعت 12 شب از رشت حركت كرديم به طرف هشتبر خونه خواهرم كه تازه ازدواج كرده،مهرسا جونم توي ماشين تا نزديكاي هشتپر فقط رقصيد و شب هم ساعت 3.5 خوابيد . جمعه رفتيم پارك سياهداران سورتمه سوار شديم ، مهرسا با باباش نشست اولش مي گفت باد مياد و موقع پياده شدن دلش نمي خواست پياده شه.نهار رو هم رفتيم آستارا بعدش يه مقدار خريد تو پاساژهاي نزديك بازارچه ساحلي كرديم و مهرسا خانومي هم از ساعت 5 چون خيلي خسته شده بود و دمپايي هم پاش رو زده بود،شروع كرد به لجبازي و من و باباش رفتيم تو ماشين و تا ساعت 6.5 منتظر بقيه مونديم ، بعدش رفتيم پاساژاي داخل شهر و اونجا هم فقط مي خواست از پله ها بالا پايين بره ، من هم تصميم گرفتم ببرمش ت...
22 تير 1390

عكسهاي دوربين فيلمبرداري

كيفيت بعضي از عكسها كمي پايينه چون با دوربين فيلمبرداري گرفته شده مهرسا با كاوه و مهدي (پسرخاله هاش) پاركي نزديك مرقد امام روستاي فوشه قبل از قلعه رودخان ...
20 تير 1390